<p><font size="3">از جمله آثار پرشمار اخباری بزرگ سدة 2- 3 ق، هشام بن محمد کلبی (متوفی حدود 204ق)، کتابی بوده است با نام <em>المثالب</em>. از این کتاب چند نسخه تا روزگار ما باقی مانده است: یک نسخة کهن شناخته شده از آن که تاریخ کتابت آن در حدود سدة 7ق است، در دارالکتب المصریه در قاهره موجود است و نسخة دیگری در موزة بغداد.نگارنده به یاد دارد که مرحوم استاد زریاب از اثری با همین نام یاد می کردند و می فرمودند نسخة آن در بغداد است و هر چه ما از طریق کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران تقاضای عکسی از آن می کردیم، جواب صحیح نمی دادند. البته اکنون یادم نیست که مؤلف نسخه را هم نام می بردند یا نه؟ ولی به اغلب احتمال منظورشان نسخة کتاب <em>المثالب </em>کلبی بود، زیرا کورکیس عواد در فهرست نسخه های خطی موزة بغداد از این نسخه نام برده است.اکنون کتابی با نام <em>مثالب العرب </em>، تألیف هشام بن الکلبی ، به کوشش نجاح الطائی پیش چشم من است.این کتاب در 183 صفحه با فهارس اعلام و موضوعات، همراه مقدمه یی از مصحح، در 1419ق/ 1998م منتشر شده و ناشر نام خود را نه بر پشت و روی جلد، بلکه در شناسنامة کتاب آورده است: دارالهُدی، بیروت ـ لندن. البته از وضع ظاهری کتاب کاملاً پیداست که در قم یا تهران حروفچینی و چاپ شده است.آنگونه که مصحح در مقدمه بیان کرده، نسخة اساس او برای این چاپ، نزد شیخ محمد سماوی در نجف اشرف بوده است و معلوم نیست از دو نسخة مذکور در فوق و احیاناً نسخه های دیگر هم استفاده کرده است یا نه؟گرچه در آغاز مقدمه به هر دوی آنها اشاره کرده است.عکسی از دو صفحة برگ نخست نسخة اساس ـ یعنی سماوی ـ در آخر کتاب چاپ شده و از خط آن معلوم است که نسخه یی ست متأخر. من هنوز این کتاب را از آغاز تا انجام نخوانده ام و اسناد آن را بررسی نکرده ام، اما در مراجعات مکرر، برخی نکات به نظرم رسیده است که باید در وقت وسیع تری آنها را به قصد اصلاح یا تکمیل، با اهل فضل و دانش در میان نهم.</font></p><p><font size="3">اجمالاً در این کتاب، مؤلف آنچه را که از اخبار و اشعار عرب چه در دورة پیش از اسلام و چه پس از آن، در باب عادات ناپسند و اشخاص بدنام در قوم عرب ـ به ویژه بنی امیه ـ یافته بوده، در یک کتاب گرد آورده است.البته بررسی ادبیات مثالب نویسی در سده های نخست هجری قمری خود نیازمند مقاله و بلکه کتابی خاص است و از لا به لای همین روایات ـ که گاه جنبة شایعه دارند ـ نکته های بسیاری به دست می آید. باری، اگر مؤلف کتاب موجود، مردی مانند علّان شعوبی یا یکی دیگر از شعوبیان آن روزگاران بود، بدگویی های او از عرب ها جای چندان شگفتی نمی داشت، ولی مؤلف هشام کلبی ست که بخش بزرگی از تراث عربی در زمینة انساب و اخبار عرب، به ویژه در قبل از اسلام، مرهون آثار متنوع اوست که برخی تا روزگار ما رسیده و بسیاری دیگر را به طور پراکنده، می توان در آثار مورخانی چون احمد بلاذری و محمد بن جریر طبری و امثال ایشان یافت.اما همین طبری، ذیل حوادث 172ق، تحت فصلی با این عنوان « ذکر بعض سیر المهدی و أخباره » روایتی به نقل از محمد بن عمر واقدی نقل کرده است، که سبب علاقة هشام کلبی را به مثالب نویسی نشان می دهد و از برخی جنبه های دیگر هم قابل توجه است :</font></p><p><font size="3">محمد بن عمر [ واقدی ؟ ] یاد کرده است از حفص مولای مُزینة، و او از پدرش که گفت: هشام کلبی دوست من بود و ما با یکدیگر دیدار می کردیم و سخن می گفتیم و برای هم شعر می خواندیم، من او را در وضعی مندرس و با جامه یی کهنه و بر مرکوبی سخت نحیف می دیدم و بی چیزی در او و مرکوبش آشکار بود. وضع بر این منوال بود که روزی به دیدارم آمد بر مرکوبی سرخ موی از استران دربار خلافت، با زین افزار و لگامی از زین افزارها و لگامهای دربار خلافت، جامة نیکو در برکرده و بوی خوش به کار برده، من خشنودی بنمودم و بدو گفتم: نعمت را بر تو آشکار می بینم، به من گفت: آری، خبر آن با تو بگویم، ولی آن را پنهان دار : روزی در خانه بودم، میان ظهر و عصر، که فرستاده یی از مهدی [ خلیفة عباسی ] به نزدم آمد، پس به نزدش [= خلیفه ] رفتم و بر او وارد شدم، و او تنها نشسته بود و کسی در حضورش نه و نامه یی پیش روی داشت، گفت: نزدیکتر بیا هشام، نزدیکتر رفتم و در برابرش نشستم، گفت: این نامه را بگیر و بخوان، و از خواندن آنچه هم که شنیع و ناپسند می یابی، خودداری مکن، گوید: من در نامه نگریستم ، چون اندکی خواندم، مطالب آن را سخت ناپسند یافتم و از دست افکندم و کاتب را لعن و نفرین گفتم، او به من گفت: به تو گفتم اگر هم مطالب آن را ناپسند و شنیع می یابی، رهایش مکن و به حقی که بر تو دارم، آن را تا آخر بخوان!، گوید: پس آن را خواندم و آن نامه یی بود که کاتبش، خلیفه را به دشنامهای شگفت و منقصت گرفته بود، چندانکه چیزی باقی ننهاده بود، گفتم: ای امیر مؤمنان، این ملعون دروغزن کیست؟ گفت: همین صاحب اندلس [ که از بنی امیه بود]، گوید: گفتم: عیب و منقصت در اوست و در پدران و مادرانش، آنگاه به یکباره مثالب ایشان به گفتن گرفتم، و خلیفه خشنود شد و گفت: تو را سوگند می دهم که همة مثالب ایشان را بر کاتبی املاء کنی!، آنگاه کاتبی از کاتبان سرّ را فرا خواند و به او دستور داد تا در گوشه یی بنشیند و به من دستور داد تا به نزد او روم، آنگاه کاتب از جانب خلیفه نامه یی تدارک کرد و من مثالب ایشان بر او املاء کردم و بسیار بگفتم چندانکه چیزی باقی نگذاشتم تا آنکه از کتاب فراغت یافتم، آنگاه کتاب را بر خلیفه عرضه کردم و او خشنود شد و اندکی بعد، بر نامه مهر نهاد و آن را در کیسه یی نهادند و آن را به صاحب البرید سپردند و خلیفه فرمود تا آن را به شتاب به اندلس برند، آنگاه خلیفه بغچه یی خواست که در آن ده دست از جامه های نیکو بود و ده هزار درهم و این استر با زین افزار و لگام آن ، و اینها را به من بخشید و به من گفت: آنچه را که شنیدی پنهان دار!</font></p><p><font size="3">بسیار بعید است که کتاب موجود همة آن چیزی باشد که هشام کلبی بر کاتب سر املاء کرده و به اغلب احتمال بعدها آن را گسترش داده است.همچنین در کتاب موجود مسائلی هست که بعید نیست بعدها آن را به نسخة کتاب داخل کرده باشند. بررسی این مسائل باشد برای وقتی وسیع تر!</font></p><p><font size="3"> </font></p><p><font size="3"> </font> </p>
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۶ ساعت ۱۶:۳۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .
مجدد از مطالب شما بهره مند شدم.
لطفا در صورت امکان بفرمایید تاریخ نشر کتاب کی است و از کجا تهیه فرمودید.؟
قطعا با دیگر آثار آقای نجاح طائی آشنا هستید. نظرتان راجع به تالیفات ایشان چیست؟
امیدوارم در اولین فرصت و در وقت فراق شما، حضورتان برسم.
اگر هم مشهد مشرف شدید، خوشحال خواهیم شد تا از کتابخانه تخصصی امیرالمومنین علی علیه السلام دیدار کنید و ما را از نظریات خود بهره مند .
با تشکر
مجتهدی